پنجره ی خیس

به قلم شفیقه طهماسبی

پنجره ی خیس

به قلم شفیقه طهماسبی

پنجره ی خیس

استفاده از اشعار با ذکر نام نویسنده بلامانع می باشد.

پیوندهای روزانه

وقتی کنارمی
از دل واژه ها پروانه پر می کشد.



(شفیقه طهماسبی)

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۸
شفیقه طهماسبی

هوای تو بهاری ست

که شکوفه می باراند

بر سر پاییزی ترین شعرم.



(شفیقه طهماسبی)



۱ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۲۷
شفیقه طهماسبی

انگشتانم

دیگر قلم را نمی شناسند.

اسلحه ی گرم چشمهایت را بیاور

چشمکی شلیک کن

تا گلوله ی نگاهت

قلم را تسلیم کاغذ کند.

میخواهم

در دفترم خون به پا کنم...


(شفیقه طهماسبی)


۱ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۲:۰۶
شفیقه طهماسبی

 به دنبالت میگردم،

هر روز در ته فتجان قهوه ای ،

که با یادت شیرین نوشیدم !



(شفیقه طهماسبی)

https://telegram.me/shafighehtahmasebi

۳ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۷
شفیقه طهماسبی

هوای تو در من چنان است
که از هر کوچه بگذرم
درختانش به لحن پاییز
پشت سرم برگ برگ می شوند.


(شفیقه طهماسبی)

۱ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۰:۳۷
شفیقه طهماسبی

"قرینه"

دروغی بیش نیست... بی خیالِ اشک و فاصله!

به آیینه ای بنگر که در شعرهایم

روبه نگاه تو کاشته ام.


(شفیقه طهماسبی)


۰ نظر ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۸:۳۱
شفیقه طهماسبی

میان هیاهوی دیروزهای کال

اندکی بایست

و چشم هایم را پیدا کن!

قسم به اشک هایی که گرم چکید

وفتی بینِ

همهمه ی هرچه مَست،

به بیداری دست های تو دلخوش

و به یک "دوستت دارم"

فرشته ای می شوم در بهشت نگاهت،

با تو همراه خواهم بود

پهلو به پهلوی واژه ها

و شانه به شانه ی مهر کلامت

تنها ،

لحظه ای بایست...

و به غربتِ خیسِ چشمهایی بیاندیش

که در خیال رسیدن

به باور های سرخِ توست...


(شفیقه طهماسبی)

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۱
شفیقه طهماسبی
کانال اشعار بنده در تلگرام

@shafigheh_tahmasebi

۰ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۵:۵۳
شفیقه طهماسبی
می دانی که برف
نه نقابی ست برای زمین
و نه آزیننی بر چهره ی آسمان

پس
از پسِ انجمادهای لرزان
بیرون آ...
و باز هم مهربانیت را
سوار بر قطره های باران
بر تبِ نفس بریده ی واژه هایم بباران.

شعرهای شبنم گرفته ام
تنها در افق خیال توست که
صبح به صبح می شکفند

تو
تنها ماه آسمانی
بدون نیمه ی تاریک!

که فقط بر من می تابی...
دوستت دارم




(شفیقه طهماسبی)

۳ نظر ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۷
شفیقه طهماسبی
خیال من آسمانی ست
که با ابر دستهایت
قطره قطره نوازشهای عاشقانه را
بر ترک های قلبم می باراند...

دل مُشتت را پر کن و به من بسپار
و بعد ببین که
باغی از درخت های انار را چگونه
در پاییزی ترین فصل یک صحرا
به شکوفه می نشاند.

بیابان هیچگاه از آسمانش
روی نمی تابد!




(شفیقه طهماسبی)


۱ نظر ۰۲ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۰
شفیقه طهماسبی