زود است...
شنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۴ ق.ظ
زود است...
آماده ی رفتن نیستم!
هنوز هزاران حرفِ شعر نشده
بر دوش قلمم سنگینی می کند
صدها راه نرفته پیش رو ،
لبخندهای فراوانی پشت لبهایم خشک،
و دوستت دارم های ناگفته ی زیادی که
از تُنگِ تَنگِ دلم بیرون افتاده اند!
تا خاک فاصله ای نیست اما
فریادهای سپیدم از زمین دورند
و عاشقانه هایم وِردِ زبان قطره های باران!
سی و نه سال گذشت!
نه کودکی در درونم مُرده است
و نه نشانی از بذر پیری در مزرعه ی احساسم!
تنها
خسته ام از بارِ خاطرات سی و نه ساله ای که
بوی نا می دهند.
برای رفتن زود است!
و فرصت اندک!...
باید برای سامان دادن به گیسوی آشفته ی روزگار
و انجام کارهای در راه مانده
آستین بالا بزنم.
حتی اگر
فصل کوچ نزدیک باشد!
( شفیقه طهماسبی )
کانال اشعارم : @shafigheh_tahmasebi
( شفیقه طهماسبی )
۹۵/۰۷/۱۷