ناخوانده...
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۴۷ ب.ظ
نه برگی زرد بود
و نه پرنده ای در سر
هوای کوچ داشت
چه می دانستم شهریور
همان پاییز است
که ناخوانده برای خواندن
فاتحه ی آرزوهایم آمده...
_ پدرانه _
( شفیقه طهماسبی )
۹۵/۰۶/۰۲
پنجره ی خیس
به قلم شفیقه طهماسبی
استفاده از اشعار با ذکر نام نویسنده بلامانع می باشد.
منوی بلاگ
پیوندهای روزانه
پاسخ:
سلام
صبح شما نیز به خیر و سلامتی
اوقاتتون شکرگون
سلام
صبح شما نیز به خیر و سلامتی
اوقاتتون شکرگون
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۰۳
محمد حسین صادقی
محمد حسین صادقی
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
پاسخ:
لطف دارید دوست عزیز
لطف دارید دوست عزیز
۰۳ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۳
فرناز فرزان
فرناز فرزان
سلام و درود بر دوست ادیب و فرزانه ام
چه زیبا واژه ی فراق و جدایی را قلم زدید
روح آن بزرگوار شاد
پاسخ:
سلام عزیز مهربانم
خوش آمدید
ممنونم از ابراز محبت و حسن دیدگاهتون
روح درگذشتگان شما هم آرام و شاد.
سلام عزیز مهربانم
خوش آمدید
ممنونم از ابراز محبت و حسن دیدگاهتون
روح درگذشتگان شما هم آرام و شاد.
صبحتان رویا پرداز بهترینها
روزتان سرخوش و فرخ