پنجره ی خیس

به قلم شفیقه طهماسبی

پنجره ی خیس

به قلم شفیقه طهماسبی

پنجره ی خیس

استفاده از اشعار با ذکر نام نویسنده بلامانع می باشد.

پیوندهای روزانه



وقتی پاییز ، قطار را
برای نفس ها
قفس ساخت

و زمستان
آرامگاهی برای
آتش نشان های آرام گرفته
زیر آوار،

باید از بهار ترسید...
که کدامین گدازه ها را
برای کدامین دلها
در آستین می پروراند...



( شفیقه طهماسبی )

هموطنانِ داغدار، تسلیت!

۱ نظر ۳۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۲
شفیقه طهماسبی


وقتی هم جنسِ پاییز باشی
و زمستان زاد،
می مانی روی دست سرما!
با  دلی که به ساز باران می رقصد و
پاهایی که روی برف،
 نفَس های نبودنش را حک می کند...



( از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته)
( شفیقه طهماسبی )




۳ نظر ۲۹ دی ۹۵ ، ۰۷:۳۰
شفیقه طهماسبی



امروز باید
کنار برکه ی دل بنشینم
و دستی بر سر
ماهیِ کوچکش بکشم
که میان اینهمه غبار و سیاهی
هنوز سرخ مانده
و عشق را حباب حباب نفس می کشد...
هوای بیرون بس ناجوانمردانه تاریک است!



(شفیقه طهماسبی )


۰ نظر ۲۳ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۱
شفیقه طهماسبی


در هجوم
سرمای استخوان سوز زندگی
یک فنجان عشق
کاری با دل می کند
که مشتی خرده نان
با بی قراری گنجشک ها در روزهای برفی!



#شفیقه_طهماسبی
@shafigheh_tahmasebi


۱ نظر ۲۳ دی ۹۵ ، ۱۰:۰۹
شفیقه طهماسبی


مگر قفسه ی سینه ی شعرهایم
چقدر گنجایش دارد
که بزرگیِ دوست داشتن ات را
در خود جا دهد...

دفترم با این همه عاشقانه
در آستانه ی پروانه شدن است!


(شفیقه طهماسبی)

از مجموعه ی هاله ی طلوع

۰ نظر ۲۱ دی ۹۵ ، ۰۷:۴۲
شفیقه طهماسبی


چشمهایم را می بندم
و عطرِ دوست داشتنت را
با همه ی شُش های جهان نفس می کشم...
پاسخِ گلِ سرخِ نگاهت،
پروانگی ست
به شرط عمر !




( شفیقه طهماسبی )
(از مجموعه ی هاله ی طلوع)
@shafigheh_tahmasebi

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۹:۵۵
شفیقه طهماسبی


بعد از رفتنت

فکر نکردی که من بدون تو
با هوای بی اکسیژن این واژه ها
چگونه نفس بکشم؟

تو که راز فانوسِ لب پنجره را می دانی
باید بدانی رازِ عینکی را که
به عمد کنارش رها کرده ام چیست...

برایت می گویم...
تا...
شفافیتِ جای خالیت
در چشمانم تار شود...



( شفیقه طهماسبی )

@shafigheh_tahmasebi

۱ نظر ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۰
شفیقه طهماسبی




وقتی غروب باشد
و پنجره ای رو به تنگیِ نفست باز نباشد...
وقتی باران ببارد
و مجالی برای خیس شدن نیابی...
وقتی لب چشمه بروی
و تشنه تر برگردی..
یعنی تو
_ "دلتنگی!" _
و هیچ شعری نمی تواند او را
از پسِ خاطرات شبنم گرفته ات بیرون بکشد...




(شفیقه طهماسبی)
از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

@shafigheh_tahmasebi

۲ نظر ۱۱ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۷
شفیقه طهماسبی





وقتی نیستی

چشم یلدا

روبه هیچ صبحی طلوع نمی کند...




(شفیقه طهماسبی)

از مجموعه ی خاطرات شبنم گرفته

کانال تلگرام:  @shafigheh_tahmasebi

۰ نظر ۲۹ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۰
شفیقه طهماسبی


آسمان نعره کشان
زمین، خشک و غبار آلود
در انتظار بارش!

برف،
تگرگ
سنگ
یا سیل...
چه فرقی می کند
وقتی همه نام دیگر بارانند!
و صورت سیلی خورِ خاک
رو به ابرها گشوده...

خدایا!
زمان را نگه دار!
نه... به عقب برگردان
تا آنجا که زمینی پیدا نباشد و
چشم تا چشم
آب!

می خواهم دل به دریا زنم
دست در گردش آب برده
و رعد های آسمانم را
پیش از تولد
در قعر اقیانوسها خاموش کنم!

دلم
یک وجب زمین خالی می خواهد
تا شقایقی بکارم برای زندگی...



( شفیقه طهماسبی )
بند پایانی ملهم از شعر سهراب سپهری
"تا شقایق هست، زندگی باید کرد"


۶ نظر ۲۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۲
شفیقه طهماسبی